یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود دفتر نقاشی ها خیلی غمگین شده بود ، با خودش گفت که چرا نقش زیبا ندارم ، صفحه های تن من شده بی رنگ و سفید، کاشکی نقاشی می شد سهم این قلب سفید، رنگ های قصه ما حرف اون رو شنیدن ، دست دادن به دست هم تا به دفتر رسیدن ، رنگ سبز دشت و کشید ، رنگ قرمز گلها رو ، قهوه ای کوه و آورد آبی هم چشمه ها رو ، رنگ زرد خورشید و دید ، خورشید گرم و قشنگ ، دفتر نقاشی شد مثل یه قاب رنگارنگ ، صفحه هاش مثل یه قاب شاد و زیبا شده بود ، تو دلش نقاشی شد جنگل و دریا و دشت ، دفتر قصه ما دنبال شادی می گشت، رنگ های خوب و قشنگ خیلی مهربون بودن همیشه کنار هم یار و همزبون بودن ، یکی بود یکی نبود توی شهر نقاشی هیچ کسی تنها نبود.
دانش آموزان عزیز دفاتر الوان را از نمایندگی های رنگ الوان تهیه کنید ، نقاشی کنید ، به آدرس ما پست کنید و جایزه بگیرید